امضا نمی کنم چون …

زهره صدری نژاد
چند روزی است که حرفهای بهمن فرمان آرا درباره عکاسان رسانه ای بحث داغ محافل عکاسی شده است. نوشته فرمان آرا و نامه اعتراض آمیز تعدادی از عکاسان خبری را دیدم. متن توهین آمیز “فرمان آرا ” آنقدر ضعیف و احساسی بود که حتی شک کنی نوشته کارگردانی است که دست کم دو سه فیلم خوب ساخته است. وقتی متنی با ویژگی های فوق، به قلم کسی با سن و سال و سابقه فرمان آرا باشد، نویسنده بیش و پیش از هر کسی با این متن به خودش توهین کرده و شان و جایگاه هنری خودش را نشانه رفته است. با این همه نامه اعتراض آمیز و جوابیه دوستان و همکاران عکاس را امضا نکردم و این نامه را محترمانه نمی دانم.

هر چند می دانم بسیاری از دوستان با این متن مخالف خواهند بود ،ولی شاید الان بهترین فرصت باشد که تلنگری به خود بزنیم و کمی هم متوجه اشتباهات خودمان باشیم.

در طول مدت دوازده سالی که عکاسی می کنم تنها دو یا سه تشییع جنازه را عکاسی کرده ام. دو مورد سیاسی بوده اند که هیچ، یکی تشییع کاوه گلستان بوده و آخرین مورد رسول ملاقلی پور. اتفاقن پس از دیدن عکسهایم از مراسم تشییع ملاقلی پور از خودم پرسیدم در این مراسم دنبال چه بوده ام؟ به جز عکاسی از چند چهره معروف چه چیزی را ثبت کرده ام؟ جوابم برای خودم هیچ بود. و تصمیم گرفتم دیگر در چنین برنامه هایی شرکت نکنم مگر آنکه جایی عکس را از من بخواهد.

تعدادی از دوستانی که در چنین برنامه هایی عکاسی می کنند، باید حضور داشته باشند و عکس را به رسانه شان تحویل بدهند ولی سوالم از بقیه دوستان این است که در چنین برنامه هایی دنبال چه چیزی هستیم؟ هیچ دقت کرده اید به تلاشمان برای عکاسی از مثلا سوپراستارهای سینما و تلویزیون؟ خیلی از این بازیگران حتی استار هم نیستند تا چه رسد به سوپراستار که به لطف روزنامه نگاران به چنین صفاتی شناخته می شوند.

چرا گاهی ما عکاسان به گونه ای رفتار می کنیم ،انگار شان شغلیمان کمتر از کسانی است که از آنها عکس می گیریم؟ تعجب می کنم وقتی در مراسم سخنرانی افرادی که حتا شهرت سیاسی و هنری ندارند، برخی دوستان عکاس با موتوردرایو عکاسی می کنند و آن فرد را متوهم خودش می کنند. تعجب می کنم از این همه تلاش برای عکاسی از فلان آقا و خانم بازیگر درجه چندم سینما و تلویزیون و یا حتا درجه اولش.عکاسی از اشک و آه و ناله بازیگران و استارها و سوپراستارها کار فوتوژورنالیست هاست یا پاپاراتزی ها؟ و عکاسی از زندگی مردم و درگیری های خیابانی کار من و شماست و یا خود مردم؟

اول این نامه و جوابیه مانیفست کاوه گلستان نوشته شده است: من می‌خواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه‌دار کند و به خطر بیندازد. می‌توانی نگاه نکنی، می‌توانی خاموش کنی، می‌توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتل‌ها، اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمی‌تواند.

عکسهایی که این روزها می گیریم کدام سیلی را به کدام صورت می زند؟ صورتهای بزک کرده بازیگران، لبخندها و دستان اشاره گر سیاستمداران و مسئولین کدام حقیقت را بیان می کند؟ عکاسی از افتتاحیه ها و اختتامیه ها و نمایشگاهها و دیگر برنامه های رسمی چطور؟ چند ماهی حقیقت در خیابان های این شهر خودش را فریاد می زد، من و شما کجا بودیم؟

گفته اید: ما ثبت‌کنندگان حقیقتیم و در این راه از دشنام، آزار و حتی مرگ هراسی نداریم. چنانکه این را بارها و بارها اثبات کرده‌ایم. نگاهی به تاریخ بیاندازید تا نام درخشان هم‌صنفان ما را ببینید که در راه ثبت حقیقت کشته شدند: کاوه گلستان، جان‌بزرگی، ابوطالب امام، کاظم اخوان، علیرضا برادران، حسن قریب و …

ولی ندیدم جایی هیچ کدام از ما درباره شکسته شدن دوربین ها و دستها و کتک خوردن عکاسان در خیابان اعتراضی کند. ما از مرگ و آزار هراس نداریم؟ پس چند ماه اخیر کجا بودیم؟ چرا هیچ کدام به حق مسلم شغلیمان که از ما سلب شده بود اعتراض نکردیم؟ چرا در تمام مدتی که دوستانمان به جرم انجام وظیفه شغلیشان مجازات می شدند،همچنان برنامه های آفیش شده را پوشش می دادیم؟

کاوه گلستان، جان بزرگی؛ اخوان، امام و… برای حرفه شان جان دادند ولی ما حتا حاضر نشدیم یکی از برنامه های آفیش شده را تحریم کنیم و حق و حقوق خودمان را بخواهیم و از دوستان آسیب دیده مان دفاع کنیم. گفته اید: قصد ما دفاع از خودمان نیست که اساسا اتهامی نداریم! ما از حرفه‌ای دفاع می‌کنیم که شما و بسیاری از هم‌کیشانتان به آن به دیده احترام نمی‌نگرید.

حواسمان هست در چندماه اخیر دوربین و عکس و عکاسی جرم است؟ حواسمان هست به خاطر شغلمان در خطر اتهام به همکاری با بیگانه و جاسوسی هستیم؟ چرا نگران این موضوع نشده ایم و اینقدر راحت با آن کنار آمده ایم؟

راستی از کاوه گلستان نام بردید، هم دوره و دوست بهمن جلالی. بهمن جلالی را می شناسید؟ همین چهار ماه پیش جامعه عکاسی ایران از وجود پرثمرش بی بهره شد. این همه عکاس که در مراسم تشییع جنازه هنرمندان سینما شرکت می کنند، کجا بودند؟ چرا وظیفه خود ندانستند یکی از بزرگان عکاسی ایران را بدرقه کنند؟ چرا آن تعداد کمی که شرکت کرده بودند حتا یک دقیقه دوربینشان را به احترام این استاد بزرگ زمین نگذاشتند؟

دوستان عزیز پیش از آنکه از دیگران توقع احترام داشته باشیم باید خود، شان و جایگاه خود را بشناسیم و ارج نهیم. وقتی خودمان برای حرفه و دوربین و نگاهمان ارزش قایل نباشیم، دیگران هم به آن وقعی نمی نهند. وقتی در مصرف شاتر دوربینمان برای هر چیز و هر موضوع و هر کسی ولخرجی می کنیم، آنجا که باید شاتر بزنیم دوربینمان از کار می افتد.

راستی هیچ دقت کرده اید که پاراگراف آخر نوشته شما با نوشته “فرمان آرا” هیچ فرقی ندارد و به همان اندازه توهین آمیز است؟

به نقل از ضدنویس

اشتراک گذاری

۲ یک نظر

  1. مهدی

    آفرین… خوب بود… من بارها به برخی دوستان که تلاش میکنند خود را به عنوان انجمن صنفی عکاسان معرفی کنند و خود را جای بزرگان این عرصه جا بزنند توضیح دادم که این کار شما اشتباه است اما زیر بار نرفتند… امیدوارم با این یادداشت تلنگری بخورند… گرچه می دانم آنقدر مقرور سایتشان هستند که حاضر نیستند به سایتهای دیگر سر بزنند.

  2. محمد رضا معصومی

    گفته ها عاری از احساسات هیجانی و به دور از جو یکسو نگرانه بود .
    به دلم نشست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.