چیزی به اسم فاجعه

 پیام برازجانی
در مورد عکاسی خبری حرف و حدیث بسیار است و تعاریف هم بیشتر.اساسا عکاسی خبری در جهان عکاسی در بین صاحبنظران همیشه موضوعی چالشی بوده و بارها و بارها عکسهایی در دنیا تولید شده و یا در جشنواره های مطرح برنده جوایز و مقام شده اند که پیرامون آنها بحث های فراوانی به وجود آمده است.عکاسی ایران نیز بخشی از این دایره است.اماآنچه مسلم است و از نظر من مبرهن اینکه عکاسی خبری در کشورمان دچار بحران است که من می خواهم فقط به بحرانهای حاکم بر این مقوله بپردازم و راهکارها شاید بماند وقتی دیگر با صاحب نظرانی زبده تر.
عکاسی خبری در ایران علی رغم وجود جریان گسترده مطبوعات و خبرگزاری ها و سایتهای مختلف متاسفانه موجودی است عقب مانده از اطلاعات روز دنیا و از نظر من غیر رقابتی با وضعیت موجود در جهان حاکم.البته مقاطعی بوده که عکسهایی و نه خود عکاسی خبری کشور در جهان رتبه ای کسب کرده که بیشتر بخاطر اهمیت و گستردگی موضوع و یا شاید عمق فاجعه های پیش آمده بوده و نه مزیتهای یک عکس.

عدم وجود دانش فراگیر و همچنین منابع علمی کافی چه به صورت مکتوب و یا حتی غیر مکتوب اولین عاملی است که عکاسی خبری در ایران از آن رنج می برد.اتفاقا گستردگی مطبوعات و رسانه باعث شده که عکاسی خبری در کشورمان جای خود را به عکاسی مطبوعاتی صرف بدهد و در زمانهایی که بواسطه تلاش انفرادی یک عکاس موضوعی فراتر از خواسته یک مطبوعه تولید شده یا دیگران از کنار آن به سادگی گذشته اند و یا بدلیل غیر کاربردی بودن در مطبوعات و رسانه ها مجال مطرح شدن نداشته اند.و این عامل دومی است که عکاسی را باید از آن نجات داد یعنی بوجود آمدن یا آوردن مجالی برای انتشار و ارایه عکسهایی که اتفاقا فراتر ار موضوعات مطرح در سطح عوام جامعه است.

نکته سوم همانا وجود علاقه مندان بسیار است در این حوزه.این عامل که پتانسیل درونی عکاسی خبری را در کشورمان بسیار بالا برده در کنار دو نکته ذکر شده باعث بوجود آمدن طیف وسیعی ازعکاسان جوان و با انرژی اما سرگردان در عکاسی شده است که مثالی است مانند لشکری با نیروهای زیاد اما بی فرمانده و راهبر.
همه این موارد خبر از آینده ای نا امید کننده می دهد واین نکته چهارم خطرناکتر از همگی است یعنی در زمانی که از عمر کاری عکاسان خوب کنونی بگذرد شاید هیچ عکاس تربیت شده ای نتوان یافت که بکار آید و با حضورش حفظ آبرو کند و باید به امید استعدادی دست به دهان ماند و یا اتفاقی بسیار بزرگ رخ دهد که عکسی خوب یا بد در این میان مطرح شود و عکاسی جانی تازه یابد.
حال به این صفحه پر تلاطم اضافه کنید اقتصاد ناچیز در عکاسی و علی الخصوص عکاسی خبری را.وقتی منابع کافی مالی در گردش نباشند طبیعتا رغبتی برای حضور هم نخواهد بود و پس از مدتی خیل علاقه‌مندان ، اگر در عکاسی بمانند به شاخه ای دیگر می گروند و در این میان عکاسی خبری تنها تر از تنها خواهد ماند.از نکته ششم به بعد دیگر هدف گذاری کلی در فرهنگ یک کشور است.

نکته هفتم ،نبود مدیریت در این عرصه است.هنوز بعد از گذشت سالها بوجود آمدن عکاسی خبری در ایران و حضور این همه عکاس متاسفانه هیچ سازمان دولتی و خصوصی بوجود نیامده که توانایی مدیریت راهبردی و تنبیین استراتژی را برای عکاسی خبری داشته باشد.و چرا اینگونه است؟
بنظر می رسد هنوز دولتمردان و صاحبان رسانه در کشور به ارزش عکس به عنوان یک رسانه مستقل پی نبرده اند و شاید نمی خواهند باور کنند که عکاسی مانند دیگر رسانه ها شاید مثل سینما تاثیرگذار است.زمانی که آنها به این نکته دریابند به شکل طبیعی سازمانی بوجود می آید برای استفاده و بودجه ای برای مدیریت و صاحبنظرانی برای تشخیص کیفیت و آموزشی برای پیشرفت و رسانه ای برای انتشار و این یعنی آرزوی عکاسی خبری ایران.
وقتی این آرزو به حقیقت پیوست باقی قضایا خود به خود حل خواهد شد.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.