عکس ها، جامعه را قاب گرفته اند

10419870_624329280996876_2122375067_n

عکس: امین پروین/ نمایشگاه عکس انجمن عکاسان شهریار

الهام صالح/ دوربین.نت:  کودکانی رو به دوربین لبخند می زنند؛ یک پسر و یک دختر، با چوب هایی که به آن تکیه داده اند. گاومیش ها را به چرا برده اند؟ یا کودکانی هستند بازیگوش که مادر یا پدرشان همان حوالی است؟ معلوم نیست.

در یا پنجره ای قفل شده، آهنین که چهار انگشت کودکی از دریچه کوچک آن بیرون آمده. عکاس، این تصویر را خوب دیده؟ یا این که آن را بازسازی کرده؟

زنی سیه چرده با نگاهی رو به پایین، با زیورآلاتی بر گردن و بر دست ها، با کودکی در آغوش که سرش را زیر بخشی از پارچه لباس مادر پنهان کرده. زن، دستفروش است؛ زیورآلات زنانه می فروشد، ساخته شده از صدف و منجوق، انگار آفریقایی است، شاید… معلوم نیست.

و عکسی دیگر؛ دخترکانی گودار. این واژه آشنا نیست؟ «گودارها»، نوازندگانی کولی هستند. چهره هاشان آشنا است؛ دخترکانی که گاه گاهی در چهارراه ولی عصر دیده می شوند؛ کودکان کار که به اجبار فقر در خیابان کار می کنند… یکی آکاردئون می نوازد و آن دیگری می خواند؛ با صدایی بم…

عکس های نمایشگاه عکس انجمن عکاسان شهریار، مستند اجتماعی هستند، جامعه را روایت می کنند، شادی ها، غم ها، آداب و رسوم، فقر، ثروت…

در عنوان نمایشگاه هم همین آمده، اما عکسی با پنجره های رنگی و نورهای رنگی منعکس شده از آن ها روی فرش ها چطور؟ به مستند اجتماعی نمی ماند. شاید معماری است، عکاسی از ابنیه، یا حتی عکاسی از یک مکان مذهبی. شرح عکسی در کار نیست برای فهمیدن جزئیات عکس… یا عکسی از کنده درخت با لکه ای سیاه در میانه آن، به چشم یک انسان شباهت دارد. عکاس، خوب دیده، اما ژانر عکس به مستند اجتماعی نمی ماند.

مردی موتورسوار در جاده، نمونه ای از طنز تلخ… می توان به آن خندید، می توان به آن اخم کرد. مرد موتورسوار با طنابی به اسب وصل است. اسب چند متری از او فاصله دارد. مرد، اسب را می برد، یا اسب مرد را؟

پسرکانی شاد که در نوری بر تاریکی قاب شده اند، رو به دوربین شیطنت می کنند. و آن سوتر باز بر نوری تابیده بر دیوار، یا شاید دریچه ای در اتاقی، پرچم هایی به چشم می خورند؛ سیاه و قرمز رنگ، شاید پرچم هایی بر مناره یک مسجد…

سه پسربچه در حال بازی فوتبال بر دروازه ای بی تور، بر زمینی بی چمن. فقر یعنی همین. کودکانی پابرهنه، نشسته بر نیمکت های چوبی، هر نیمکت پذیرای پنج کودک. فقر یعنی همین. فقر یعنی آبتنی در مسیلی کثیف. و این عکس یعنی در عین فقر هم می توان شاد بود. اما فقط فقر نیست، شادی هم هست، عبادت مردم، زن و مردی در کنار هم با کتری سیاه چای در کنارشان، زنی در حال پخت نان، زن و مردی کهنسال که شادمانه لبخند می زنند و …

عکس ها، جامعه را قاب گرفته اند، نه همه جامعه را، اما می توان بخشی از جامعه را در آن ها دید. فقط کاش شرحی بود بر تصاویری چنین ژرف. شاید مخاطب آنقدرها هم آگاه نباشد…

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.