دوزخ، همان دوزخ است

الهام صالح/ دوربین.نت: این ها دست های کیست؟ به سمت چه چیزی دراز شده؟ چه چیزی را طلب می کند؟ «دوزخ»؟ یا این که نه، برای گریز از دوزخ، دست به چیزی دراز کرده اند؟ شاید در طلب یاری، شاید…

دوزخ در همه ادیان مکانی دردناک است، مکانی برای بدکاران، جایی پر از درد و شکنجه. با این حساب، آیا «دوزخ» می خواهد از این فضا بگوید؟ برای یافتن پاسخ باید کتاب «جیمز نچوی» را ورق زد.

«رومانی»، نخستین بخش است. این بخش را باید دید. اما آیا نخست عکس ها را یا نوشته هایی که این تصاویر تلخ را روایت می کنند؟ هر دو، امکان پذیر است، اما شاید مشاهده تصاویر «رومانی» پس از مطالعه متن، درد بیشتری را به روح تزریق کند.

«رومانی»، با یک کودک آغاز می شود، کودکی که رنگ روشن چشم هایش حتی در تصویر سیاه و سفید هم پیداست. این تصویر، کامل نیست، فقط نیمی از صورت پسرک را نمایش می دهد، اما همین یک نیمه برای انتقال اندوه پسرک کافی است. اندوهی که دست مشت شده کودک بر میله تخت، آن را تایید می کند.

تصاویر دیگری هم از کودکان هست؛ کودکانی آرمیده بر تخت، با چهره هایی که بیماری را فریاد می زند. این چهره ها منتقل کننده ترس اند.

بچه ها لاغر و بیمار و وحشت زده اند. تن های برهنه شان، پوست هایی بر استخوان چسبیده است.

آن ها حاصل فرمان ۷۷۰ هستند. فرمانی که «نیکولا چائوشسکو» در تلاش برای رشد صنعتی شدن رومانی، جلوگیری از بارداری و سقط جنین را ممنوع کرد.

سقط جنین، غیر قانونی شد، اما از بین نرفت. نوزادان در بیمارستان ها رها شدند. آن ها نقص عضوهای مادرزادی داشتند، یا بیماری های لاعلاج. ایدز هم بود.

چائوشسکو و همسرش در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۸۹ میلادی اعدام شدند.

«رومانی» را که ببینی، بدون شک خواهی گفت:«اعدام، حقشان بود.»

سومالی

«وای!» ای صوت، خودآگاه نیست. هر قدر هم سخت باشی، هر قدر هم تصاویر دردناک دیده باشی، این صوت، یا اصوات مشابه، گریزناپذیر است.

«سومالی»، تو را دیوانه می کند. اگر در «رومانی» فقط کودکان، یا پیرمردها و پیرزن ها درد داشتند، اینجا همه درد دارند. درد را می توان در اسکلت های نمایان تن ها به آسانی دید. درد، صفحات کتاب را پشت سر می گذارد و خیلی آسان به تو، به مخاطب این کتاب سرایت می کند؛ دردی از تن به تن. «آخ» دردناکی خواهی کشید.

تو را هشدار می دهم. اگر طاقت نداری، ورق زدن کتاب را بی خیال شو! و اگر توان داشتی، خوب نگاه کن! اسکلت برهنه کودکی مرده با آن صورت فرشته گون، حاصل جنگ است. نخست جنگی که حکومت مرکزی سومالی را از بین برد و سپس جنگ های قبلیه ای.

آژانس های بین المللی از امدادرسانی بازماندند. محموله های غذا توسط شورشیان به سرفت رفت. سربازان آمریکایی، مسئولیت تامین امنیت توزیع محموله ها را بر عهده گرفتند. سال ۱۹۹۲ بود. ده ها هزار نفر نجات یافتند، اما این ماجرا پایانی خوش نداشت. در فاصله ماه های ژوئن تا نوامبر ۱۹۹۳، نود نفر از این سربازان و دو هزار نفر از مردم سومالی جان باختند. نتیجه همین است که عکاس به ثبت رسانده؛ چشم هایی از حدقه بیرون زده، تن هایی نزار.

هند

«دالیت»، این واژه شاید نامانوس باشد. می توان عنوان دیگر آن را گفت:«نجس».

آن ها ساکنان بومی سرزمین هند هستند. بومیانی که بیست درصد از جمعیت یک میلیارد نفری هند را تشکیل می دهند.

«هند»، دالیت ها را روایت می کند، اما هدف عکاس، چیزی فراتر از به تصویر کشیدن رنج های یک قوم است. او می خواهد تبعیض نژادی را نشان بدهد، حتی اگر این تبعیض برای دالیت ها، یک امر عادی باشد. دالیت ها مجبورند به انجام پست ترین و کم درآمدترین کارهای جامعه؛ گرفتن موش ها، جمع آوری فاضلاب انسانی و …

آن ها خود را به اطاعت از ارباب، به کتک خوردن و شکنجه شدن محکوم می دانند، اما نچوی، نظری دیگر دارد. دست هایی که روی آجرها به تصویر کشیده، گریه دخترک و صورت گریان مادرش، این ها همه تبعیض نژادی را محکوم می کند، اما بدون واژه، با تصویرهایی که ساختگی نیست، مستند است؛ عین واقعیت.

«هند»، در مقایسه با بخش های قبلی، درد کمتری را انتقال می دهد، اما باز هم روایتگر رنج بشر است.

باز سودان!

باز سودان! تصاویر این کشور قحطی زده، هر قدر ثبت شود، کافی نیست. اینجا درد، عمیق تر از این حرف هاست که یک بار روایت آن کافی باشد. ان را باید دوباره و دوباره روایت کرد.

قطرات نشسته بر کمر عریان مرد (یا زن)، شاید قطرات آب باشد، شاید هم قطرات خون. اینگونه هم می توان تصور کرد. او پشت به دوربین است. چهره اش را نمی توان دید. شاید شرم دارد، اما نه! شرم در کشوری که همه فقیر و بیمارند، بی معناست.

چهره ها رو به دوربین اند، اما به دوربین زل نزده اند. حضور عکاس برایشان حضوری ملموس است. چیزی برای پنهان کردن ندارند، پس شرمگین نیستند.

در «سودان»، اغلب برهنه اند. برهنه مادرزاد، گاهی هم تکه هایی مندرس از پارچه، قسمت هایی از بدن را پوشانده. این پارچه ها لباس نیستند، رواندازند و آدم ها؛ چوب های خشک، مردگانی در قالب زندگان و آنقدر نزار که راه رفتن برایشان دشوار است. چهار دست و پا راه می روند.

در «سودان»، از خود می پرسی:«عکاس چطور ثبت این لحظه ها را تاب آورده؟!»

بوسنی

«بوسنی»، انعکاس مستقیم جنگ است به روایت نچوی.

تصاویر این بخش، نتیجه نبرد بین صربستان و کرواسی است، نبردی که در پایان آن «بوسنی هرزگوین» باید بین این دو تقسیم می شد. این جنگ هم حاصل تبعیض های نژادی بود. در تصاویر، سربازان اسلحه به دست از شهر دفاع می کنند. آن ها در خیابان ها هستند، یا در خانه هایی که جنگ ویرانشان کرده.

در «بوسنی»، سربازان سوژه نیستند. آن ها تعداد معدودی از عکس ها را به خود اختصاص داده اند. اینجا مردم سوژه اند؛ همان ها که اثرات مخرب جنگ را به اجبار تحمل می کنند. مردی که روی تخت بیمارستان است، نتیجه همین جنگ است. او از شدت درد نعره می کشد. می توان صدایش را شنید. می توان اندوه مردم را دید. تفاوتی ندارد آرام بر مزار عزیزانشان ایستاده باشند، یا مویه کنان.

همه این ها ملموس است و این لمس مستقیم و دردناک واقعیت، حاصل توانایی عکاس؛ نچوی. کسی که از او با عنوان «عکاس جنگ» یاد می شود، اما در واقع «عکاس ضد جنگ» است.

روآندا

پوست هایی چسبیده بر استخوان، مانند تصاویر بخش های دیگر، اما با یک تفاوت؛ این ها مرده اند و آن ها زنده بودند.

جسدهایی به تعداد زیاد، رها شده بر خیابان، یا در خانه ها. اینجا «روآندا» است؛ دربرگیرنده تصاویری از زن ها، مردها و کودکان زنده، اما رنج کشیده و اسکلت هایی بی جان.

در این بخش، فقط انسان ها به تصویر کشیده نشده اند. عکاس، ابزار قتل عام را هم در دو صفحه، کنار هم به ثبت رسانده؛ ساطورها و تبرها. این ابزارها در نسل کشی مورد استفاده قرار گرفته. بهانه نسل کشی هم سقوط هواپیمای رئیس جمهور هوتویی روآندا بود. عده بی شماری به قتل رسیدند. برخی هم زنده ماندند، اما جراحات جسمی حاصل از توحش را تا پایان عمر بر دوش می کشند.

نچوی، در یکی از عکس ها، یکی از این افراد را به تصویر کشیده؛ نیم رخی از مرد سیاه پوست با پنج اثر ضربه، جراحت هایی بر چانه، گوشه لب ها (که تا گوش ادامه دارد)، کمی پایین تر از چشم (تا لاله گوش)، بالای گوش (که کمی از گوش را هم بریده) و روی سر. این جراحت ها هم حاصل جنگ است، حاصل ظلم انسان بر انسان.

نچوی، همه جا هست

جسدهای پیچیده در پارچه ها، حاصل قحطی اند و قحطی حاصل مهاجرت اعضای قبیله «هوتو» به شهر گوما در زئیر.

«زئیر»، نتایج حاصل از این مهاجرت را تصویر می کند.

«چچن»، تصویرگری پیامدهای جدایی چچن از روسیه است؛ ویرانی ها، جنگجوها، کشته ها و بازماندگان با اندوهی که بر دل و چهره دارند.

نچوی، همه جا هست؛ سودان، هند، زئیر، چچن و کوزوو.

او در کتابش می گوید:«دوزخ، حاصل یک سفر شخصی در میان دستاوردهای تاریک دهه پایانی قرن بیستم است. این کتاب بایگانی کشته شدگان، سوگواری ها، بی عدالتی ها و ظلم ها، رنج ها، خشونت و مرگ در این سال هاست…»

نچوی، رنج حاصل از جنگ را روایت کرده و «دوزخ»، همان دوزخ است، شک نکنید!

دوزخ، مجموعه عکس های جیمز نچوی/ به اهتمام: علیرضا پروین/ ترجمه: صدیقه قویدل/ کتاب آراد با همکاری کتاب پرگار ، ۱۳۹۰

برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب می توانید به این نشانی مراجعه کنید www.dozakh.ir

اشتراک گذاری

۱ یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.