به احترام حسین پرتوی و عکس بیعت همافران با امام

مهدی سروری
بسیار گفتند و شنیدیم و می گوییم و می شنویم و شاید اشکال کار در همین تکرارها و عادت ما باشد.
عادتی که به شنیدن نام استاد کردیم و رنج بیماری او و اینکه بگویند و بشنویم و بگوییم و بشنوند و فراموش کنند.
من می نویسم اما! نه برای هیچ وزیر و وزارتخانه و نهاد و سازمانی!
من گله مندانه از همه اینان می نویسم اما خطاب به تک تک عکاسانی که دستی بر دوربین دارند و دستی به ادب بر روی سینه در برابر پیشکسوتان ما.
من برای رسانه هایی می نویسم که خود را در خدمت عکاسی و عکاسان این کشور می دانند.

من خطاب به آنانی می نویسم که پرتوی را در ذهن و روح ما ساختند و امروز یا داور مسابقه های عکاسی اند و یا دبیر آنها و با حضور در هر تریبونی از هر چه بخواهی می گویند جز آنچه در ذهن ما ساختند!


قلم گله مندم حسین پرتوی را تابلویی تعبیر می کند تا بدانیم فردا در کدام سو است و چرا تا – الحمدالله – استاد نفس می کشد و چشم مهربان و نجیبش پلک به هم می زند از او و خانواده صبورش بی خبریم و چرا با وجود امروز! از فردای تاریخ انقلاب و عکاسی می خواهیم که نام او را به بزرگی یاد کنند؟
بله! گله مندم، من این بار از عکاسان کشورم گله مندم.
من نه از مسابقه های عکاسی که هر کجا برگزار می کنند که از عکاسانی که این قائله های فرهنگی، اجرایی را مدیریت و داوری اش می کنند، گله مندم.
من از عکاسانی گله مندم که نام ” عبدالحسین پرتوی ” را برای ما هجی کردند و امروز ما باید برای ایشان آنچه آموختیم، تکرار کنیم.

قلم من امروز در سالروز ثبت آن عکس سرنوشت ساز انقلاب، آن عکس مستند و جنجال برانگیز حکومت واژگون وقت که بختیار را به بیان کذب ساختگی بودن واداشت، آن عکسی که تیزبینانه و با درایت عکاس ” بیعت همافران با امام(ره) ” را به نقطه پیروزی انقلاب اسلامی مبدل کرد، از عکاسی سراغ می گیرد که در پس سال ها سکوت صبورانه در بستر بیماری است و با اشاره و نگاه نجیب اش همچون تابلویی ایستاده و در پی فردای عکاسی و عکاسان انقلاب و دفاع مقدس ما است!
حسین پرتوی امروز – پس از چندین سال تحمل بیماری – اگر چه در بستر به سر می برد، لیکن ایستاده تا بلکه – ما – با مشاهده امروز، فردا را ببینیم و زرق و برق بازی های امروز را کمی نادیده بگیریم و فارغ از هر قیل و قالی، با نگاهی انسانی و شاید! نگاهی صنفی به فردا بیاندیشیم.
قلم گله مند من امروز یقیین دارد که اگر عمق نجابت نگاه حسین پرتوی را خوب بخوانیم، چندین نام را همچون: ابوطالب امام، عزیزا.. نعیمی، ملک عراقی، یعقوب راهواره و … را مدام مرور می کند و این مرو از جنس همان صبر و امید حکایت دارد.

بغض این قلم تا دیده است مهربانی و دغدغه برخی پیرامون وضعیت عکاسان انقلاب و دفاع مقدس، بوده است که حسین پرتوی را همیشه با نامه و نجوا و درخواست از وزیر و وکیل و معاون و مسئول و دیگران طلب کرده اند تا برای ما قدر بدانند تا از پرتوی ها و خانواده هاشان حمایتی درخور کنند! اما به حرمت حضور صنفی یک عکاس – از خود – حتی یک بار سراغ سمت و سوی این تابلوی گرانبها را گرفته ایم؟
حسین پرتوی را هر کسی به قدر توفیق و باور و توان معنا کرده و خوانده است و این جمله به هیچ عنوان نمی تواند تملق شخصیت های سیاسی و فرهنگی کشورم باشد که باور دارم اگر وزیری و نماینده ای قدمی به خیر برداشته باشد، توفیقی از خداوند رحمان بوده است که خدمتی کند و توفیق به بضاعت را نه نقدی است و نه بهایی، اما وقتی مرور می کنم می بینم هیچ عکسی از هیچ کدام از عکاسان کشورم اینچنین به ایجاد و تغییر تاریخ پیروزی انقلاب خدمت نکرده است و البته که هیچ عکاسی اینچنین در تحیر قدرناشناسی به سر نبرده است.

گواه قلم من، ذکاوت حسین پرتوی در ثبت عکس دیدار همافران است با امام خمینی (ره) در۱۹ بهمن ۱۳۵۷ و چاپ عکس این دیدار در روزنامه کیهان همان روز و ادعای ساده لوحانه بختیار مبنی بر ساختگی بودن این سند و چاپ دوباره عکس و کنتاکت های این حماسه در روزنامه کیهان ۲۱ بهمن۱۳۵۷ و تایید صحت و سلامت عکس حسین پرتوی توسط امام خمینی (ره) و حاشیه نویسی این عکس به قلم مصفای رهبری که در سالروز این رویداد تاریخی در۱۹ بهمن۱۳۸۶ حکم قدردانی و قدرشناسی از این سند انقلاب و عکاس آن را بر تمامی قدرشناسان فرهنگ و هنر با درج جمله: ” به یاد آن روز تاریخی و بزرگ و با تشکر از آقای پرتوی ” تنفیذ نمودند.

جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی در بهمن ماه ۱۳۸۷ با اعطای نشان عالی هنرهای تجسمی در عکاسی به استاد حسین پرتوی از ایشان تجلیل کرد و این تجلیل نوعی قدرشناسی به بضاعت است اما دریغ از نام این استاد در پهنه وسیع بازار مسابقه های عکاسی و بیانیه ها و …

آری! قلم من بسیار گله مند است.

من از اشک چشمان محمد صیاد هنگامی که نام حسین پرتوی را می برد، حکایت می کنم.
من از سعی سیدعباس میرهاشمی و یاران او در راستای قدرشناسی از خوبان صاحب کسوت در این عرصه می گویم.
من از همت حسن قائدی می گویم که جانانه جایزه خود را به استاد پرتوی تقدیم کرد.
من سیدمحسن سجادی را با عکس حضور حسین پرتوی در مدرسه علوی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۸۵ می شناسم ولی حکایت به اینجا که می رسد دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
من از بزرگان عکاسی ام گله مندم.
اساتیدی که الفبای عکاسی را به ما آموختید، از شما گله مندم و ابراز این گله را به معنای قدرناشناسی ام نگذارید که انصاف از شما می خواهد که افتخاری به نام حسین پرتوی را در هر نمایشگاه و کتاب و رساله و مسابقه و انجمن و پایگاه عکس و فعالیت عکاسانه ای نصب کنید تا بلکه دیگر نگوییم و نشنویم و تنها ببینیم و بخوانیم و باور کنیم تا بلکه کمی آداب قدرشناسی را بیاموزیم تا امروز ما برای دیگران تابلویی ناخوانا و ناخوانده نباشد.
اصلا! بیایید کمی منصفانه درباره خودمان قضاوت کنیم.
مگر نه اینکه مورخان و فیلمسازان و مستندنگاران و قصه گویان و مجریان و … همه از حماسه عکاسانه حسین پرتوی و بیعت همافران با امام خمینی(ره) در بهمن ۵۷ و چرایی تاثیر این عکس در بلوغ زودهنگام انقلاب و پیروزی اش گفته اند و می گویند؟ در این میان سهم عکاسان در قدرشناسی و برخورداری از این موهبت و نعمت کجا است؟
من بارها به هر گوشی که می شنید، گفته ام: ” من چون پرتوی نیستم، در حد بضاعت، پرتوی را فریاد می کنم و اگر بودم شاید برخی انگ نسبت و تعلق خانوادگی را جرم آشکار من و فریاد من می دانستند “.
من در سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی سراغ کتاب حسین پرتوی و دیگرعکاسان انقلاب را از چه کسی بگیرم؟
من انعکاس سالها حضور و همت و دویدن مردی را در عرصه های عکاسی انقلاب ۵۷ از بستن فرودگاه تا عکس بیعت همافران که همچنان فرماندهان و جمعیت همافران به آن می بالند، از گوشه هایی از تاریخ هشت ساله دفاع مقدس تا آثار استاد از پژوهش های دکتر محمود حسابی را از کجا بجویم و از که طلب کنم تا به هزاران چشم منتظر نمایش دهم؟
من نشانی از نمایشگاه عکاسان ایران می خواهم که به نام استاد حسین پرتوی تقدیم شده باشد تا فریاد قدرشناسی از قلم رهبران کشورم را بر عکسی اینچنین پرمغز و معنادار روایت کنم.
چرا بزرگان عکاسی ما قلمشان برای نمایشگاه عکس یک بازیگر، فعال و بیدار است و می نویسند و رسانه ای می کنند و انتشار می دهند و اعلام می کنند: ” آسوده باشید که ما بیداریم ” و به حسین پرتوی که می رسند از سر انصاف قلم خسته شان را استراحت می دهند؟
قلم گله مندم! از همان بازیگر هم که زمان و دغدغه و قلم و نام شما را به خود معطوف کرد گله ندارد ولی از عکاسان گله مند است.
باور کنیم آستانه و گذر از ۱۹ بهمن در هر سال برای رسانه ها تنها گذر از یک سوژه است و برای جامعه عکاسان اگر آبروبخش نباشد، باور به یک مناسبت شاخص به واسطه عکس که هست.
به یاد دارم دهه اول فعالیت خانه ای را که عکاسان – با وجود نقدهایی از گوشه و کنار – به خانه بودنش برای عکاسان بیشتر باورش داشتند که مدیر وقت آن با سالها تلاش غیرقابل انکار در عرصه عکاسی کشور، تمام دغدغه اش شکستن عاداتی اینچنین بود و امروز یقیین دارم که نبود مدیران عادت شکن در عرصه اجرایی عکاسی، ما را به این رخوت و عادت سوق داده است.
قلم گله مند من امروز از شما بزرگان عکاسی و متولیان فرهنگ و هنر می خواهد تا با نگاه ظریفتان کمی عمیق تر به تابلوی وجود با اخلاق و نجیب حسین پرتوی نظری بیاندازید و بیاندیشید که چرا بدون هیچ قدرت تکلمی در بستر بیماری و خانواده به سر می برد، تا روح لطیف و وجدان انسانی تان فردا به شما خرده نگیرد.

قدر آیینه بدانیم چو هست                          نه در آن وقت که افتاد و شکست

ظاهرا! این وجیزه به بلندای ناخواسته ای رسید ولی همچنان واژه ها صف کشیده اند تا به افتخار و آبروی عکاسان ایران ادای احترام کنند تا بلکه کمی بیاموزیم.
صمیمانه اگر خاطری را به واسطه صراحت در بیان مکدر نمودم، معذورم و همچون همیشه در عین ادب و احترام در پیشگاه عکاسان با اخلاق کشورم سر به خاک تواضع دارم و فریاد امروزم تنها تکرار ” من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق ” است که تکرار هر باره آن لرزه بر تن می افکند تا در برخورد با پرتوی ها، ” اگر دین نداریم! لااقل آزاده باشیم “.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.